به گزارش خبرنگار مهر، رضا داوری اردکانی به تازگی یادداشتی با موضوع فضائل اخلاقی نوشته است که در ادامه میخوانید:
یکی از کتابهایی که در من بسیار اثر گذاشته و از آن درسها آموخته ام، اخلاق نیکوماک ارسطوست. درس بزرگ ارسطو در این کتاب این است که علم به فضیلت و فضائل اخلاقی کافی نیست. بلکه باید راه کسب فضیلت و رسیدن به آن را شناخت. این درس استاد اکنون در اخلاق و سیاست تقریباً فراموش شده و در بسیاری از کشورها امکانهای رسیدن به صلاح کشور و آسایش مردم منظور نظر نیست و جای آنها را سوداها و رویاها گرفته است. چنانکه مثلاً حاکمان وظیفه خود را اصلاح امور و سامان بخشیدن به وضع کشور و فراهم کردن آسایش مردم نمیدانند و ناتوانیها و شکستها و پریشانیها و درماندگیها را تقصیر دشمنان میدانند و مگر ندیده و نشنیده ایم که کسانی میگویند اگر دموکراسی نیست، مسئولش مدافعان فلان فلسفه اند.
حکومت هم میگوید که همه ابتلاها و مشکلها از وجود و دخالت این یا آن کشور ناشی میشود و تا آنها هستند روی صلاح را نمیتوان دید، پس باید آنها را نابود کرد. ولی صلاح و اصلاحی که به قیمت نابودی کشورها حاصل شود، تعلیق به محال است. در چنین شرایطی، مجالی برای خرد عملی و توجه به زندگی مردم و نظم امور کشور نمیماند و کشور به حال خود رها میشود و مردم بی پناه میمانند و گاهی ممکن است تعادل امور چندان برهم خورد که آینده کشور به خطر افتد. ظاهراً این سخن بوی بدبینی میدهد. دوستانم گاهی میگویند تو پیوسته از شکست میگویی. یک بار هم چیزی از امید بگو. امید و نومیدی در اختیار ما نیست.
امید با خرد و درک امکانها پدید میآید و اکنون این خرد و درک حتی در اروپا و آمریکا کمتر وجود دارد و همه مردم جهان کم و بیش با سودا و آرزو زندگی میکنند. اگر سخنگویان اروپای قرون شانزدهم تا بیستم از امید میگفتند امکانهایی را در افق آینده میدیدند. اکنون آن افق پوشیده شده است و هیچ فیلسوف و صاحب نظری را نمیشناسیم که از امید به آینده بگوید. پس دیگر از جهان توسعه نیافته چه توقعی میتوانیم داشته باشیم؟ جهان توسعه نیافته اوهام را با خرد و آرزو را با امید اشتباه کرده و نمیداند که راه رؤیا و آرزو به دیار آزادی و آبادی نمیرسد. اکنون تنها راهی که وجود دارد راه ناهموار توسعه است. اگر کسانی میگویند ما راهی را که در دهههای اخیر پیموده ایم و آن را راه فتح و پیروزی میدانیم بر راه غربی توسعه ترجیح میدهیم، با آنها بحث و چون و چرا نباید کرد، بلکه باید پرسید که در طی دهها سال اخیر کشور به کدام مقصد صلاح و سلامت رسیده و به چه توفیقهایی در دفع فساد و اصلاح اخلاق و بهبود زندگی مردم و سامانبخشی به امور کشور نائل شده است.
ای کاش کسی فهرستی از این پیروزیهای بزرگ ترتیب میداد، ولی ظاهراً اندیشیدن به گذشته دشوار است. اگر میتوانستیم اندکی به این پرسشها بیاندیشیم پی میبردیم که تا چه حد بیهودهکاریهای خود را گران ارزیابی کرده ایم و شاید در صدد بر میآمدیم که از راه حرف و شعار برگردیم و قدم در راه صلاح و اصلاح بگذاریم.
نظر شما